خاطرات دهه شصت(شكاراردك)
ژانویه 2, 2013 در 2:20 ب.ظ توسط م زائری امیرانی
امهرونى هاى زيادى شاهداين اتفاق بودندو ميتونن دردادگاه عدل الهى شهادت بدن!يك اردك بخت برگشته وحشى درمسير مهاجرتش گذرش به امهرون افتاد،جماعت ماجراجوى روستابا سلاحهاى سردوگرم افتادنددنبالش،يكى با تفنگ ساچمه اى،يكى با تيركمون يكى ديگه با دست خالى وبه اميد شانس وبخت واقبال، خلاصه صحراى محشرى شده بود،به قول سينمايى هايك لانگ شات(نماى باز)وپروداكشن عظيم!انگار به شكارسيمرغ درقله قاف مى رفتند!اردك بيچاره كه نميدونم سيستم پروازش چه ايرادى داشت،ازاين طرف به اون طرف ميپريد باجهش هاى كوتاه،شايدم عمرش سراومده وبايدتن به سرنوشتش ميداد،چه سرنوشت غم انگيزى! يعنى قراربودشكار كدام شكارچى خوش شانسى شودوبرسر كدام سفره بنشيند؟لحظات به سرعت مى گذشت،ازهر سوبارش سنگ وساچمه به سمتش روانه شده بود تااينكه تيراجل به پيكر نحيف اواصابت كرد “شنيدم كه چون قوى زيبابميرد/فريبنده زاد وفريبابميرد” كاربه اردك بودن سوژه نداشته باشيدوفحواى كلام رابگيريد!نام شكارچى بلندآوازه اردك به دلايل خاصى محفوظه وكاملاسكرته!فقط بدونيدبعدازاين فتح بزرگ يك بنده خداى ديگه كه مدعى مالكيت اردك شده بود به درخونه شكارچى رفت وبحث هاى مفصلى دراين زمينه داشتند،اينم بگم كه خوشحال بشيد،اردك متوفى درنقش هماى سعادت ظاهرشدو بعدهازمينه سازوصلتى به شدت فرخنده بين شكارچى اردك و دختر مدعى ديگراين قضيه گرديد.بادابادامبارك بادا ايشالامبارك بادا
۲ دیدگاه
شماعى
on آوریل 14, 2013 -
آفرين آقای زائرى، انصافاقشنگ نوشتيد يكى ازاقوام ماخودش شاهداين ماجراى مهيج واكشن بوده!حتى دو طرف قصه روكه اسمشون به قول شما خيلى سكرته به خوبى ميشناسه،پيازداغ قضيه روباتخيل فوق العاده تون زيادكرديدكه به جذابيت كاراضافه كرده،كارگردانان سينماوتلويزيون كجا تشريف دارندكه يكسره ميگن أيهاالناس سوژه نداريم،بفرماييد اينم سوژه!آقای زائرى سربلندباشيدوموفق و پيروز.
سید جواد
on آوریل 17, 2013 -
خوش به حالش